تفسیر «مناهج البیان»، از تفاسیر مهم شیعه امامیه در قرن پانزدهم است که کمتر شناخته شده است. نویسنده در این مقاله، نگاهی کلّی به این تفسیر افکنده است. و نتیجه میگیرد : روش تفسیری مفسّر، اجتهادی بر مبنای فقاهت در احادیث شیعی است، چرا که پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام مبیّن قرآناند. از دیگر عناوین مقاله، میتوان یاد کرد :
دورنمای مباحث کلامی، مبانی علوم قرآنی، ویژگیهای ادبی، طرح گسترده مباحث اصول دین، تفسیر آیات الاحکام، نقد و بررسی تفاسیر دیگر در زمینههای گوناگون.
ملکی میانجی، محمد باقر / مناهج البیان فی تفسیر القرآن / روش تفسیری اجتهادی/ تفاسیر شیعی، قرن پانزدهم هجری / رویکرد کلامی / علوم قرآنی / جنبههای ادبی و بلاغی قرآن / اصول دین/ آیات احکام / نقد و بررسی تفاسیر.
تفسیر «مناهج البیان فی تفسیر القرآن » به عربی و در شش مجلّد تألیف مرحوم شیخ محمد باقر ملکی میانجی (1285 ـ 1377 ش ) از عالمان پارسای شیعه است. این تفسیر هم در گروه تفاسیر مأثور و هم در زمره تفاسیر کلامی جای دارد، و شامل چهار جزء از آغاز قرآن و دو جزء از آخر قرآن میباشد.(1)
در تفاسیر مأثور، روایات مربوط به هر آیه در ذیل آن درج میگردد و غالبا نقل روایات بدون تبیین وتحلیل صورت میپذیرد. ولی در «مناهج البیان » روایات با بیان، همراه گشته و به شکلی مستدل مورد استناد قرار میگیرد. در صورت وجود روایاتی، ظاهرا متعارض، مؤلّف با استادی و به شیوهای اجتهادی، تعارض را حل کرده و مراد از روایت را بیان میدارد، مانند بحث در آیه 233 سوره بقره. (ج 2، ص 255 ـ 256)
مؤلف محترم، بهترین نوع تفسیر قرآن را تفسیر اجتهادی میداند که بر پایه عقل، کتاب و سنّت صورت پذیرد (ج 1، ص 15) و این گفته را که «قرآن، با قرآن تفسیر میشود و نیازی به رجوع به روایات نیست» در نهایت ضعف میداند. مؤلف در پاسخ به استدلال کسانی که گفتهاند: «قرآن به تنهایی برای بیان علوم و معارف خود، هادی و راهنماست و از آنجا که هدایت، نور و روشنگر (= تبیان) هر چیز است، چیز دیگری نمیتواند بیانگر آن باشد. » میگوید: قرآن کریم دارای دو مقام است :
الف ـ مقام خطاب به عموم مردم که طریق فهم آن گشوده است.
ب ـ مقامی که ویژه پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام است. در این مقام از مراجعه روایات ناگزیر هستیم و به هیچ وجه از این کار، عدول نتوان نمود. خداوند، خود وعده داده که گردآوری و خواندن قرآن با ماست. پس آنگاه که آن را خواندیم از آن پیروی کن، سپس تبیین و روشنگری آن برماست (قیامت، 17 ـ 19).
پروردگار در وعده خود صادق است و آن را برای پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلم بیان کرد و پیامبر نیز آن را برای امّت بیان داشت. در جای دیگر میفرماید: ما قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردمان، آنچه را که برایشان نازل گشته، تبیین کنی و بدان امید که بیندیشند (نحل،44) در چند آیه قرآن، وظیفه پیامبر گرامی «تعلیم کتاب و حکمت » بیان شده است (از جمله: بقره، 129 و 151 ؛ آلعمران،164) و مراد از تعلیم کتاب و حکمت، بیان حکمت و حقایق دین است نه بیان قرائت الفاظ و واژگان آن. پیامبر نیز در زمان حیات خود بدین مهم اقدام فرمود و برای پس از وفات خود نیز در ضمن روایاتی فراوان و قطعی الصدور، این کار را به اهل بیت علیهمالسلام سپرد. امّا در خصوص این گفتار که قرآن، نور است و نیازمند چیز دیگری نیست، باید گفت که سنّت، عِدْل قرآن و یکی از «ثقلین» است و به سانِ قرآن «نور» است، بنابراین بهرهگیری از آن در تفسیر قرآن «نور علی نور» خواهد بود. (ر. ک. مناهج البیان، ج 1، ص 15 ـ 16).
پس از تبیین این مسأله، مفسّر در جای جای تفسیر خود به بیانات ارزشمند معصومان علیهمالسلام تمسّک جسته و چارچوب تفسیر را بر این پایه بنا نهاده است. البتّه در ضمن استفاده از روایات، به « فقه الحدیث» نیز پرداخته و بین روایات به طریقی اصولی، جمع بسته است (برای نمونه ر. ک: ج 2، ص 225 ـ 226؛ جزء 30، ص 247 ـ 248)
از جهت پرداختن به مباحث کلامی نیز این تفسیر گنجینهای ارزشمند است. مؤلّف محترم در ضمن تفسیر آیات، به مشکلات مباحث کلامی و عقلی پرداخته و به برخی پرسشها، پاسخ داده است، مانند اینکه : آیا شرّ وجودی است یا عدمی (ج 2، ص 190 0؛ ج 3، ص 67) ؛ و اینکه آفرینش، آغاز زمانی دارد (جزء 30، ص 334 ـ 337) ؛ و مسائلی همچون حقیقت «علم حقیقی» (جزء 30، ص 582 ـ 583) ؛ و شعور داشتن همه موجودات عالَم (جزء 30، ص 126).
پس از این مقدمه کوتاه در بیان شیوه و روش تفسیری مؤلّف، در آغاز جلد اوّل کتاب به مباحثی ارزشمند در «علوم قرآنی» برمیخوریم؛ مباحثی همچون: فضیلت قرآن، حجیّت ظواهر قرآن، تفسیر قرآن به قرآن و حدیث، محکم و متشابه، تأویل و تفسیر، تفسیر به رأی، ناسخ و منسوخ و مبحث اعجاز و تحدّی قرآن. (1)
برخی از مطالب مهم این مباحث که با شیوهای اجتهادی و از طریقِ روایات مطرح گشته، عبارتست از: فرق میان دعوت عمومی و دعوت ویژه قرآن ، چگونگیِ بهره وری از قرآن و مراجعه به سخنان معصومان علیهمالسلام ، استفاده از احادیث آحادِ معتبر در تفسیر آیات الاحکام (ر. ک: ج 1، ص 12 ـ 14)، تفسیر اجتهادی قرآن (بر پایه عقل، کتاب و سنّت)، نیاز به روایات در تفسیر قرآن (ج 1، ص 15 ـ 18)، چگونگی تفسیر آیات متشابه (ج 1، ص 19 ـ 23)، عدم اختصاص تأویل به آیات متشابه (ج 1، ص 29 ـ 36)، معنای تفسیر و تأویل و بررسی روایات در این زمینه (ج 1، ص 37ـ45)، مفهوم تفسیر به رأی و بیان مصادیق آن (ج 1، ص 45 ـ 53)، بحث نسخ در آیات قرآن (ج 1، ص 53 ـ 56)، عدم انحصار اعجاز قرآن به فصاحت و بلاغت و جایگاه علوم و معارف قرآن در مبحث اعجاز (ج 1، ص 58 ـ 67)، اشاره به مبحث قدیم و حادث بودن قرآن (ج 1، ص 67 ـ 69).
با اینکه مؤلّف از منطقهای آذری زبان (= میانه) برخاسته، ولی به جهت ممارست فراوان و مطالعه متون عربی و برخورداری از ذوق سلیم، از نثری روان و بی تکلّف برخوردار است. هدف وی، صرفا «تألیف» نبوده تا مانند بسیاری از تفاسیر، مطالب مفسّران دیگر را در تفسیر خود بیاورد بیآنکه مطلبی تازه بر آنها بیفزاید. از این رو مطالب را برگزیده و نظریّاتی جدید ارائه کرده است. مؤلّف پس از ذکر آیات، در صورت لزوم به فرهنگهای معتبر لغت، مراجعه کرده و واژگان آیات را توضیح داده است. در این قسمت نیز برخوردی اجتهادی دارد و با دیدی نقّادانه مطالب را نقل کرده است مانند بیان معنای واژه «صیّب» از لسان العرب ابن منظور (ج 1، ص 163)؛ بیان معنای واژه «قُرء » از مفردات راغب اصفهانی (ج 2، ص 244) ؛ در بیان معنای واژه «فتنه» از القاموس المحیط فیروزآبادی.(ج 30، ص 331)
در بیان مسائل نحوی نیز به هیچ وجه، افراط نکرده و در حدّ لزوم و برای تبیین معنای آیه به مسائل نحوی پرداخته است مانند جزء 30، ص 152. و گاه اقوال نحویان را نقل و بدان استناد کرده است، مانند نقل گفته شیخ رضی استرآبادی در شرح الکافیة. (مناهج البیان، ج 2، ص 187). مؤلّف در نقل مسائل نحوی نیز از نقد برده برده است ؛ برای نمونه چند مورد از نقد بر مطالب کتاب «مغنی اللبیب » ابن هشام انصاری یاد میشود:
الف ـ معنای باء در بسم الله الرحمن الرحیم (ج 1، ص 79)
ب ـ معنای ثُمّ (جزء 30، ص 126 ـ 127)
پ ـ معنای کلاّ (جزء 30، ص 252 ـ 253)
از آنجا که این تفسیر، تفسیری روایی ـ کلامی است، به تفصیل به این مباحث پرداخته است، که در ذیل به عنوان برخی مباحث اشاره میشود :
معرفت و فطرت (ج 1، ص 393 ـ 394 ؛ ج 3، ص 294 ـ 296) ؛ معنای مشیّت پروردگار (جزء 29، ص 343 ـ 346) ؛ تنزیه پروردگار (جزء 30، ص 724 ـ 726) ؛ مفهوم تقدیر (جزء 30، ص 168 ـ 169)؛ ردّ جبر و توحید افعالی (ج 3، ص 77 و ص 282 ـ 283) ؛ اختیار انسان (جزء 29، ص 295 ـ 296) ؛ تفاوت نبی و رسول (ج 2، ص 176 ـ 181) ؛ معنای عصمت (جزء 30، ص 733 ـ 736) ؛ حکمت برانگیختن پیامبران (ج 4، ص 141 ـ 153) ؛ امامت و جانشینی الهی (ج 1، ص 193 ـ 197) ؛ تولّی و تبرّی، ضرورت عقل ودین (ج 3، ص 197 ؛ ج 4، ص 200 ـ 201) ؛ امامت و علم غیب (ج 4، ص 187 ـ 191 ؛ جزء 29، ص 121 ـ 123) ؛ امامت و عصمت (ج 1، ص 338 ـ 360) ؛ معاد (جزء 30، ص 178 ـ 184 و 279ـ286) ؛ معاد جسمانی و خلود (ج 1، ص 265 ـ 267 ؛ ج 3، ص 92 ـ 93) ؛ تجسّم اعمال (ج 2، ص 82 ـ 83) و معنای میزان (جزء 30، ص 645 ـ 647).
یکی از مواردی که مؤلّف محترم به تفصیل از آن سخن رانده، مباحث مربوط به آیات الاحکام است. یکی از آثار مؤلّف «بدایع الکلام فی تفسیر آیات الاحکام »(1) است که تسلّط وی بر این قسمت از آیات قرآن کریم را نشان میدهد. مؤلّف در «مناهج البیان » نیز به مناسبت آیات به این مباحث پرداخته و گاه به تفصیل، از آنها سخن گفته است. برای نمونه چند مورد یاد میشود ؛ بحث تغییر قبله (ج 2، ص 14 ـ 33) ؛ جهاد (ج 4، ص 99 ـ 100 و 108 ـ 116) ؛ ربا (ج 4، ص 69 ـ 71) ؛ وصیّت و ارث (ج 4، ص 291 ـ 311).
یکی از ویژگیهای بارز این تفسیر، نقد گفتههای مفسّران است که بخش معتنابهی را به خود اختصاص داده است و نشان میدهد که مؤلّف محترم «صاحب نظر» بوده و تفسیر خود را به شیوهای اجتهادی نگاشته است. تفصیل این بحث، فرصتی دیگر میطلبد و در اینجا به اشارتی بسنده میشود. چرا که اگر بخواهیم فقط فهرستی از این گونه مطالب در تفسیر ارائه کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. لذا برای آشنایی خوانندگان محترم با شیوه مؤلف مرحوم، به شکل موضوعی، به چند مورد اشاره شود:
الف ـ توحید افعالی (ج 3، ص 77 و 282 ـ 283، نقد بر «المیزان » مرحوم علامه طباطبایی).
ب ـ بعثت پیامبران (ج 2، ص 173، نقد بر «المیزان » ).
پ ـ معاد جسمانی (ج 3، ص 33، نقد بر «المنار» محمد رشید رضا).
ت ـ قیامت (جزء 30، ص 220 ـ 222، نقد بر «التفسیر الکبیر» فخررازی ؛ جزء 30، ص 192 ـ 193، نقد بر «التبیان» شیخ طوسی ).
ث ـ امامت (جزء 30، ص 566، نقد بر «الکشّاف» زمخشری ).
الف ـ خیر و شرّ نظام عِلّی (ج 3، ص 152 ـ 155، نقد بر «المیزان» ).
ب ـ تقدّم ایمان بر طاعت (جزء 30، ص 490 ـ 491، نقد بر تفسیر مرحوم شُبّر).
پ ـ خلود در قیامت (جزء 30، ص 236 ـ 238، نقد بر «تجرید الاعتقاد» خواجه نصیر الدینطوسی).
الف ـ آیه 7 سوره بقره (ج 1، ص 145، نقد بر «المیزان »).
ب ـ آیه 219 سوره بقره (ج 2، ص 201 ـ 203، نقد بر «الکشّاف » ).
الف ـ حجّ (ج 2، ص 157، نقد بر «المنار» ).
ب ـ اموال ایتام (ج 4، ص 271 ـ 272، نقد بر «المیزان »).
پ ـ حکم مسجد (ج 1، ص 317، نقد بر «کنزالعرفان » فاضل مقداد ).
ت ـ طلاق (ج 2، ص 247 ـ 248، نقد بر «التفسیر الکبیر» ).
ث ـ ارث (ج 4، ص 298 ـ 299، نقد بر «انوار التنزیل و اسرار التأویل » قاضی بیضاوی ).
ج ـ کم فروشی (جزء 30، ص 244 ـ 245، نقد بر «زبدة البیان» محقق اردبیلی).
ج 2، ص 110، نقد بر «المیزان »
نکته دیگر آنکه مؤلّف محترم، گاه در تفسیر بعضی از آیات به جهت اتمام فائده، مباحثی مبسوط آورده که خود رسالهای در آن مبحث بشمار میرود مانند بحث «روح در قرآن » که در جزء 30، ص 41 ـ 87 آمده است.
آخرین نکته که مقاله را بدان ختم میکنم، یادکردی از تواضع مؤلّف در ساحت ثقلین، قرآن کریم و عترت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. مؤلّف در تفسیر برخی آیات، آنجا که به معنای روشنی دست نیافته و گفتههای دیگر مفسّران را نیز وافی به مقصود ندیده، صریحا اعتراف کرده است که «معنای آن برای من روشن نیست و هنوز مفهوم مطلب را درنیافتهام » که درسی عملی برای دانش پژوهان و بیانگر انصاف علمی مؤلّف بزرگوار است. برای نمونه به چند مورد اشاره میشود :
الف ـ ج 3، ص 179، در بحث از آیه 26 سوره آل عمران.
ب ـ جزء 29، ص 31 ـ 32، در بحث از آیه 30 سوره ملک.
پ ـ جزء 29، ص 81، در بحث از آیه 4 سوره معارج.
ت ـ جزء 30، ص 105، در بحث از آیه 14 سوره نازعات.
در پایان امیدوارم که این مقاله در معرّفی تفسیر «مناهج البیان» مرحوم ملکی میانجی و عُشری از اعشار و مشتی از خروار مباحث مفید آن، سودمند واقع شود. بمنّه و کرمه .
* ـ با سپاس از همکاری دانشور گرامی، جناب آقای عبدالحسین طالعی.
** ـ استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی.
1 ـ این تفسیر در سالهای 1414 ـ 1418 ق، توسط مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چاپ و منتشر شده است.
1 ـ این مباحث را به ضمیمه برخی مباحث دیگر، آقای علی نقی خدایاری به فارسی ترجمه کرده و به اهتمام آقای علی ملکی میانجی چاپ شده است (نشر خرّم، قم 1377 ش.)
1 - این کتاب در المطبعة العلمیّة، قم 1360 ش به چاپ رسیده است.